خدایا
از تو که جز خیر به بنده ات نمیرسد
پس حتما گناهانم باعث شده آرزوهایم در صف انتظار بمانند
ببخش بر من عاصی!
که دلم برای طعم شیرین اجابت، عجیب تنگ شده..
خدایا
از تو که جز خیر به بنده ات نمیرسد
پس حتما گناهانم باعث شده آرزوهایم در صف انتظار بمانند
ببخش بر من عاصی!
که دلم برای طعم شیرین اجابت، عجیب تنگ شده..
متصدی بانک: به این زودی؟؟؟!!! پیرزنها میان برای این کارا!!!!
_ منم پیر شدم دیگه..
هر وقت برای خوب شدن برنامه ریختم، بدتر شد!
شاید بهتر باشد این بار در آغاز ماه رجب لقمه های بزرگتر از دهنم را کنار بگذارم ؛
انتظار ندارم از رجبیون شوم،
از ضعف خودم برای جهاد با نفس هم باخبرم،
کارهای عقب افتاده هم آنقدر هست که سراغ برنامه جدید نروم،
فقط میخواهم پناهم بدهی از این همه همهمه..
یا من ارجوه لکل خیر
...
امروز باید دلجویی کرد از مادرها
بابت همه بی مهری ها
همه بدعهدی ها
همه کج خلقی ها
...
شما هم ببخش حضرت مادر
که یک عمر در لحظات سختی "مادر" صدایتان کردم
و حتی یک روز دختری نکردم برایتان
میگویند: سلامتی مثل تاجی است که فقط بیماران آن را بر سر افراد سالم میبینند!
برای تخمین ارزش این تاج نامرئی باید گاهی سری به بیمارستانها زد..
بیا امشب که بحث مذاکرات داغ است، ما هم بنشینیم پای میز مذاکره!
ما و گره های کورمان یک طرف؛
بانوی ادب و فرزند صاحب فضلش هم یک طرف!
شب جمعه هم هست و چه بهتر..
به گمانم دو سه خط روضه برای اباعبدالله اگر بخوانیم، زود به توافق میرسیم
کربلا گفته ام و بال و پرم میسوزد...
واژه ی مشک نوشتم جگرم میسوزد...
از دل زینب افسرده بخوانم بانو؟
یا که از ماه ترک خورده بخوانم بانو؟
از دو دست قلم نور دو عینت گویم؟
یا که از غربت گودال و حسینت گویم؟
وقتی در اوج ناراحتی، میگویی :
"و لقد نعلم انک یضیق صدرک بما یقولون"
آرام میگیرد؛
همان دلی که گفتی از تنگ شدنش باخبری!
...
سبحان الله تعالی
نوشتن این روزها کمی دشوار شده؛
نوشتن از این همه دغدغه فکری
از انتظارهای برآورده نشده
از کارهای عقب مانده و عهدی که از پس وفایش برنیامدم
نوشتن از اینها نه جالب است نه آسان
ولی من با امید! اینها را تیتروار نوشتم که اگر در پی این زمستان، بهاری رسید_ که میرسد ان شاءالله _شکرش را بهتر بجا بیاورم..
خسته ام! مثل درختی که از آذر ماهش..