یادم خواهد کرد!
بخصوص اگر "رئوف" باشد..
(شرایطی را که مشمول این تجربه نمیشوند را بی خیال!
همان ربع قرن زندگی به من یاد داد با دلخوشی ها میشود دل ناخوشی را تحمل کرد)
پ.ن1:
دل خوشی زندگی ات را یافته ای؟
پ.ن 2:
ربع قرن!!! چقدر زود دیر شد
این آفتــــاب مشـرقی بی کســـوف را
ای ماه سجده آر و بسوزان خسوف را
"لا تقربوا الصلاه" مخوان، بر همش مزن
این سُـکر اگر به هم زده نظم صفوف را
نقاره ها به رقص کشند اهل زهد را
شاعر کند خیـــــال تو هر فیلسوف را
میترسم از صفای حرم باخبر شود
حاجی و نیمه کاره گذارد وقوف را
این واژه ها کم اند برای سرودنت
باید خودم دوباره بچینم حروف را
روح القدس بیا نفسی شاعری کنیم
خورشــیدِ چشـــم های امام رئوف را
(محمدمهدی سیار)
شعبان است و ماه سیدالشهدا
اما شما که میدانی
کبوتر دل من همیشه جلد مشهد است
امام رئوف
خسته نشدی از توبه شکستن های من؟
میدانم صبر خدایی داری..
میدانم رحمتت بر غضبت سبقت دارد..
میدانم بزرگوارای..
من اما خسته شدم!
نجاتم بده از زندان این نفس لعنتی
تو را به آبروی آن حجت دربند
نجاتم بده
اللهم فک کل اسیر
گفت:
اینقدر مهر عقل نزن به دلت.. به زبانت..
جاری کن!!
چه حرفها که درونم نگفته میماند...
خوشا بحال شماها که شاعری بلدید
این روزها من بدم،
اما تو خوب بمان!
من خیلی روی تلافی نکردنت حساب باز کرده ام..
از بس که زیارت شما در ماه رجب سفارش شده؛
قطرات باران هم به گنبد اکتفا نکردند و خود را به ضریح رساندند!
آنوقت من اینجا با گناهانم روز به روز بی لیاقت تر میشوم..
بیا کمی سر مرا بر دامنت بگذار تا گریه کنم مادر..
بیا پدر! از آن کلماتی که از پروردگارت آموختی به من بیاموز تا توبه کنم..
من هم مثل شما از بهشت رانده شدم
من هم قدر ندانستم
اما خدا هنوز هم توبه و پذیر و مهربان است..
مگر نه پدر؟
من تلخی پشیمانی ات را چشیدم، کمی از حس شیرینت بگو وقتی توبه ات را پذیرفت..
فتاب علیه انه هو التواب الرحیم
دردمند از خانه دلدار می آییم ما
آه! کز دارالشفاء بیمار میآییم ما
...
دردمند و بیمار و شرمسار