رئوف

فراتر از مهربانی

رئوف

فراتر از مهربانی

بانام و یاد خدای رئوف ((وَاللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ ))
با درود بر پیامبر رئوف ((لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنینَ رَؤُفٌ رَحیمٌ))
و ادای احترام به امام رئوف ((السَّلَامُ عَلَى الْإِمَامِ الرَّءُوف))

پیام های کوتاه
  • ۶ مهر ۹۳ , ۱۶:۰۲
    صبر
آخرین مطالب
  • ۹۵/۰۲/۲۴
    ...
  • ۹۴/۰۶/۱۹
    ...
  • ۹۴/۰۵/۰۵
    ...

۱۱ مطلب با موضوع «شعر» ثبت شده است

۳۱
ارديبهشت

این آفتــــاب مشـرقی بی کســـوف را

ای ماه سجده آر و بسوزان خسوف را


"لا تقربوا الصلاه" مخوان، بر همش مزن

این سُـکر اگر به هم زده نظم صفوف را


نقاره ها به رقص کشند اهل زهد را

شاعر کند خیـــــال تو هر فیلسوف را


میترسم از صفای حرم باخبر شود

حاجی و نیمه کاره گذارد وقوف را


این واژه ها کم اند برای سرودنت

باید خودم دوباره بچینم حروف را


روح القدس بیا نفسی شاعری کنیم

خورشــیدِ چشـــم های امام رئوف را


(محمدمهدی سیار)



شعبان است و ماه سیدالشهدا

اما شما که میدانی

کبوتر دل من همیشه جلد مشهد است

امام رئوف

  • سیده زهرا
۱۸
اسفند
"به کجا چنین شتابان؟"
گون از نسیم پرسید
دل من گرفته زین جا
هوس سفر نداری ز غبار این بیابان؟

همه آرزویم اما چه کنم که بسته پایم
به کجا چنین شتابان؟
به هر آن کجا که باشد به جز این سرا، سرایم
سفرت بخیر اما
تو و دوستی خدا را
چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی
به شکوفه ها، به باران
 برسان سلام مارا


(محمدرضا شفیعی کدکنی)

از آن دعوتنامه هایی که به ما نرسید
به رفیق شفیق رسید
الحمدالله
  • سیده زهرا
۱۴
دی

سرخوش ز سبوی غم پنهانی خویشم

چون زلف تو سرگرم پریشانی خویشم


در بزم وصال تو نگویم ز کـــم و بیـــش

چون آینه خو کرده به حیرانی خویشم


لب باز نکردم به خروشی و فغانی

من محرم راز دل طوفانی خویشم


یک چند پشیمان شدم از رندی و مستی

عمریست پشیمان ز پشیمانی خویشم


از شوق شکرخند لبش جان نسپردم

شرمنده جانان ز گران جانی خویشم


بشکسته تر از خویش ندیدم به همه عمر

افسرده دل از خویـشم و زندانی خویشم


هرچند امین بسته دنیا نیــــم اما

دلبسته یاران خراسانی خویشم


رهبر عزیز
حضرت آیت الله سید علی خامنه ای
  • سیده زهرا
۰۷
آذر

سخت است وقتی روضه وصف دختری باشد

حالا تصــور کن به دستــش هم ســـری باشد


حالا تصور کن که آن سر مـاه خون رنگی

در هاله ای از گیسویی خاکستری باشد


دختر دلش پـَــــــر میکشد بابا که می آید

موهای شانه کرده اش در معجری باشد


ای کاش میشد بر تنش پیراهنی زیبا

یا لا اقــــل پیراهن سالــــم تری باشد


سخت است هم شیرین زبان باشی و هم فکرت

پیــــــــــش عموی تشــــــنه ی آب آوری باشــــد


با آن همه چشم انتظاری باورش سخت است

سهمت از آغوش پـــــــدر تنها ســـری باشد...


شلاق را گاهی تحمل میکند شـــانه

اما نه وقتی شانه های لاغری باشد


اما نه وقتی تازیانه دست دَه نامرد

دور و بر گمگشته بی یاوری باشد


خواهر تر از او کیست؟ او که هرکه آب آورد

چشمـــــش به دنبال "علــــی اصغری" باشد


وای از دل زینــــب که باید روز و شب انگار

در پیش چشمش روضه های مادری باشد


وای از دل زینب که باید روضه اش امشب

"بابا مــــــرا این بار با خود میبری؟" باشــــد


بابا مرا با خود ببر میترسم آن بدمست

در فکر مهمانی و تشت دیگری باشد!


باید بیایم با تو، در برگشت میترسم

در راه خار وسنگ های بدتری باشد


باید بیایم با تو آخر خسته شد عمه

شاید برای او شب راحت تری باشد



شاعر : قاسم صرافان
مداح : میثم مطیعی
  • سیده زهرا
۱۲
آبان
دانی ای دل کیست تفسیری ز عشق
هیچ دانی نــــــام فرمانــدار عشــــــق؟

عشق از "عبــاس" مشتق میشود
دل به شوق نامش عاشق میشود

عشق یعنی کاشف الکرب حسین
عشق یعنی میــــــر طفلان حسین

عشق یعنی تشنگی را پس زدن
پر بســـــــوی آســــتان حــق زدن

عشق دارد یک نماد و یک نشان
این نشان افزون ز صدها آسمان

یک بریده دست از پیکر جدا
دست پاک یاور خـــــون خدا

این محرم در دل خود راز داشت
یک شب قدر دگر در راه داشت

باز هم شمشیـــــر بود و فرق دین
آن یکی در مسجد و این پشت زین


ای عجب! آن از پدر این از پسر
از نجــف تا کربـــــــلا رازی دگر

بر سر هر دو بود حاضر "حسـین"
این اسیر بند قاف و شین و عین!


پیشکش به ساحت مقدس حضرت ابوالفضل عباس(علیه السلام)
86/11/29
+
یادگار دوران نوجوانیست!
دورانی که دستانم دوستدار قلم بودند
روزگاری که شبیه این روزها نیست
یادش بخیر..
  • سیده زهرا
۱۵
شهریور

من ندیدم که کریمی به کرم فکر کند
به چه مقـــــدار به زائر بدهم فکر کند


از شما خواستن عشق است ضرر خواهد کرد
هر که در وقت گدایی به رقـــــــــــــــم فکر کند


بهتر این است که زائر اگر آمد به حرم
دو قدم عشق بورزد سه قدم فکر کند


به کف صحن به گنبد به غم گوهرشاد
زیر این قبه به هستی به عدم فکر کند


به دو گلدسته دو تا ساق به دوش گنبد
به رواقی که شده پیش تو خم فکر کند


به چرا سال گذشته دو سه بار و امسال-
فقط این بار...به این قسمت کم فکر کند


به خودش...نه به کسانی که به یادش آمد
چون که در آینـــــــه کاری حرم فکـــــر کند


موقع دست به سینه شدن و عرض سلام
کربلایی شده هرکس به علــــــــم فکر کند


چون که از باب جواد تو کسی داخل شد
خنده داراست که دیگر به قسم فکر کند


دیر وقتی ست که تا در حرمت دم بدهد
جای دم حضرت عیسی به دو دم فکر کند


بهترین نوع زیارت شده ایـــــنکه امشب-
هم کسی گریه کند پبش تو هم فکر کند


مهدی رحیمی
  • سیده زهرا
۳۱
مرداد


نه رواقی! نه گنبدی! حتـــــی،
سنگ قبری سر مزار تو نیست
غیر مشتی کبــــــــوتر خسته
خادمی، زائـری، کنار تو نیست

بغض هایم کجـــا دخیل شوند؟
پس ضریحت کجاست آقا جان؟
روضه خوان ها چرا نمیخوانند؟
گریه ها بی صداست آقــا جان

گنبدی نیست تا دلـــــــم بپرد
پا به پای کبوتران شــــــــــما

کاش میشد که دانه ای گیرم
امشب از دست مهربان شما

  • سیده زهرا
۲۴
مرداد

باید من بی حوصــــــــله را هم بپذیری!

ای عشق نگو نه! تو "بلا"ی همه گیری


پیچیده در اندامم سلول به سلول

فریاد پشیـــــــمانی زندانی پیری


آن لرزش یکــــریز در آن گوشه دریا

دستان غریقیست نه امواج حقیری


خونریزی روحم نفسی بند نیامد

ای مرهم دلبند، تو از تیره تیری


بیرون زدم و گشتم و پرسیدم و گفتند

رازیست که بهتر که ندانی و بمیری !


لب باز کن ای رود روانی جریان چیست؟

با یاد که آواره ی هـــــر کوره کویـــــری؟


شور و شرت ای عشق،سر هر گذری هست

هم تعزیه خوانی تـــــو و هم معــــــرکه گیری


محمدمهدی سیار
  • سیده زهرا
۲۴
تیر

چندیست شبهایی که مهتاب است بی خوابم

چندان که این امــــــــــــواج بی تابند.. بی تابم


ای آبها دلــــگیرم از ماهی و مروارید

آخر چرا "ماهی" نمی افتد به قلابم؟


یاران به "بسم الله" گفتن رد شدند از رود

من ختــــــــــم قرآن کردم و مغلوب گردابم!


هرچند مــــــاه آسمان بر من نمی تابد

من هرگز از این آستان رو بر نمی تابم


در حسرت مویی،چنین تسبیح در دستم

با یـــــاد ابرویی، چنین پابند محــــــــــرابم


تنها نه چشمانم، که جانم تشنه است این بار

حــــــــــاشـــــا که گرداند سرابی دور سیــرابم


محمدمهدی سیار
  • سیده زهرا
۰۹
تیر
باز آمده ام دست به دامــان تو باشم
کافر شوم از غیر و مسلمان تو باشم

سی روز جداباشم ازآشفتگی خلق
تا معتکف موی پریشــــــان تو باشم


تا شام ابد حلقه به گوش تو بمــانم
از صبح ازل گوش به فرمان تو باشم

سی روز قبولم کن و مهمان دلم باش
تا سی شب پر خاطره مهمان تو باشم

قرآن به سرم بود،که امشب شب قدراست
جانـــــم به کفم بود که قربــــان تـــــو باشم

آیات تو را بر طبق سینه گــــــذارم
رحلی شوم و حافظ قرآن تو باشم

علیرضا بدیع
  • سیده زهرا