سه سال گذشت
دوشنبه, ۲۷ بهمن ۱۳۹۳، ۰۱:۴۳ ق.ظ
سه سال گذشت.
باورت میشود من سه سال است فراق تو را دوام آوردم؟
منی که برای بیان احساساتم به تو واژه کم میاوردم؛
منی که اگر ساعتی از تو بی خبر میماندم از نگرانی میمردم؛
منی که آرزویم بود پیش مرگ تو باشم؛
بله من!
سه سال است بی خبر از تو روزگار میگذرانم
بعد از رفتن تو تازه فهمیدم این صبری که خدا میدهد چقدر اعجاز آمیز است
تازه فهمیدم سختی های زندگی چیست..
پوستم کلفت شد..
بزرگ شدم...
اما بهای سنگینی برایش دادم!!
بهایش تو بودی!
تو که فقط خدا میداند چقدر برایم عزیز بودی و هستی
شاید به نبودنت عادت کنم
اما دوست داشتنت را فراموش نمیکنم
تنها دلخوشی ام این است که خدا بیشتر از من دوستت دارد
هنوز هم به او میسپارمت...
باورت میشود من سه سال است فراق تو را دوام آوردم؟
منی که برای بیان احساساتم به تو واژه کم میاوردم؛
منی که اگر ساعتی از تو بی خبر میماندم از نگرانی میمردم؛
منی که آرزویم بود پیش مرگ تو باشم؛
بله من!
سه سال است بی خبر از تو روزگار میگذرانم
بعد از رفتن تو تازه فهمیدم این صبری که خدا میدهد چقدر اعجاز آمیز است
تازه فهمیدم سختی های زندگی چیست..
پوستم کلفت شد..
بزرگ شدم...
اما بهای سنگینی برایش دادم!!
بهایش تو بودی!
تو که فقط خدا میداند چقدر برایم عزیز بودی و هستی
شاید به نبودنت عادت کنم
اما دوست داشتنت را فراموش نمیکنم
تنها دلخوشی ام این است که خدا بیشتر از من دوستت دارد
هنوز هم به او میسپارمت...
- ۹۳/۱۱/۲۷