روزهای سفید
يكشنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۱:۴۸ ق.ظ
چقدر دور شده بودم..
چقدر خسته..
چقدر بی قرار..
ولی روزهای سفیدی که مهمانت بودم چقدر آرام شدم...
کجا نزدیک تر از خانه تو؟
کجا امن تر از آغوش تو؟
چه میزبانی بهتر از تو؟
با کوله باری از گناه و توقع آمدم و تو...
بغض هایم را گرفتی و مروارید هایی از جنس حسین به من دادی!
دیر آمدنم را به رویم نیاوردی اما یادم انداختی باید ساعت دلم را به افق حجت تنظیم کنم که سر وقت برسم!
عجب لحظات نابی...
حقا که روزهای سفید_ایام البیض_ تعبیر مناسبی است
چقدر خسته..
چقدر بی قرار..
ولی روزهای سفیدی که مهمانت بودم چقدر آرام شدم...
کجا نزدیک تر از خانه تو؟
کجا امن تر از آغوش تو؟
چه میزبانی بهتر از تو؟
با کوله باری از گناه و توقع آمدم و تو...
بغض هایم را گرفتی و مروارید هایی از جنس حسین به من دادی!
دیر آمدنم را به رویم نیاوردی اما یادم انداختی باید ساعت دلم را به افق حجت تنظیم کنم که سر وقت برسم!
عجب لحظات نابی...
حقا که روزهای سفید_ایام البیض_ تعبیر مناسبی است
کاش وقت وداع پشت سرم آب ریخته باشی!..
وب هم مبارک
من نمیدونستم ساداتی عزیز
اگر بی ادبی کردم و دلگیر شدی ببخش