من از پس روزهای متفاوت مینویسم
از پس احساسات متناقض
اصلا خاصیت اسفند است؛
این دل دل کردن ها..
این کنکاش ها..
این اکتفا نکردن به "بودن" ها و تلاش برای "شدن" ها..
برای همین است که اسفند بوی توبه میدهد.
خدایا!
میدانم از بدی هایم_اگر رسم شرمساری را بجا آورم_ بزرگوارانه چشم میپوشی
اما خوبی هایم!
توبه از آنها سخت تر است
و ابزاری گران تر از ندامت نیاز دارد
تغییر میطلبد
آن هم نه در عمل، که در "نگرش"...
خدایا!
ببخش همه ان خوبی هایی را که برای غیر تو بود
و امید جبران از غیر تو داشت
که تمامشان طعم تلخ "خسران" میدهند
هوالعزیز
...
چقدر دلم برای نوشتن تنگ شده
برای شعر گفتن
بنظرم حیفه که نتونم برگردم به اون روزهای دور
به اون لطافت روح
شاید فقط یه بهانه کافی باشه
برای رجعت!
تو آگاهتری
تویی که واژه ی بزرگ برای توصیفت به شکل حقیرانه ای کوچک است
پرودگارِ من
حواست هست به حال دلی که چشم امیدش فقط به توست؟
هست.. حتما هست!
فقط نمیدانم چرا ساکتی
چرا کاری نمیکنی که آرام بشود
برای تو که خدایی فقط یک "خواستن" است
چرا نمیخواهی؟
گفتی نه
و
گفتی نه
و
عمری سپری شد
...
یکبار پذیرای دلم باش که "آری"!
امام صادق (علیه السلام) فرمود:
ای اسحاق! از خدا آنگونه بترس که گویا او را میبینی، و اگر تو او را نمیبینی او تو را میبیند
اگر بپنداری او تو را نمیبیند کافر شده ای
و اگر بدانی که او تو را میبیند سپس رو به گناه نمایی، به حقیقت او را از پست ترین نظرکنندگان به خود قرار داده ای.
وسائل الشیعه، جلد 15، صفحه220