...
چهارشنبه, ۱۷ دی ۱۳۹۳، ۰۱:۳۵ ق.ظ
وقتی نمیدانی از چه بنویسی نوشتن سخت میشود
یادت می افتد به :
"اِلهی وَ رَبّی وَ سَیِّدِی وَ مَوْلایَ لاِیِّ الاُْمُورِ اِلَیْکَ اَشْکُو وَ لِما مِنْها اَضِجُّ وَ اَبْکی"
و هنوز نمیدانی از کدام بنویسی
اصلا وقتی خودش فرموده بین من و قلبم حائل است
باز هم لزومی به نوشتن هست؟
...
باید بنویسم
با همه سخت بودنش
با همه گنگ بودنش
اگر عمری باقی بود، یکسال بعد شاید نوشته های اینجا خوشحالم کند!
از بزرگی و رافت خدای من هیچ چیز بعید نیست!
باید بنویسم که فراموش نکنم
سال گذشته چنین شبی چه لحظات و دقایق سختی بود.. اما گذشت
آنقدر که حالا برایم شده یک خاطره فراموش نشدنی
این لحظه ها هم میگذرد
همان خدایی که از شرایط سخت سال گذشته نجاتت داد
همان خدایی که همه این سالها حواسش بوده
همان خدا.. هنوز هم هست
و همیشه خواهد بود
تو فقط بنویس
که اگر سال بعد زنده بودی و اگر با لبخند اینها را خواندی
حال امشبت فراموشت نشود..
و شکرگزار باشی!
یادت می افتد به :
"اِلهی وَ رَبّی وَ سَیِّدِی وَ مَوْلایَ لاِیِّ الاُْمُورِ اِلَیْکَ اَشْکُو وَ لِما مِنْها اَضِجُّ وَ اَبْکی"
و هنوز نمیدانی از کدام بنویسی
اصلا وقتی خودش فرموده بین من و قلبم حائل است
باز هم لزومی به نوشتن هست؟
...
باید بنویسم
با همه سخت بودنش
با همه گنگ بودنش
اگر عمری باقی بود، یکسال بعد شاید نوشته های اینجا خوشحالم کند!
از بزرگی و رافت خدای من هیچ چیز بعید نیست!
باید بنویسم که فراموش نکنم
سال گذشته چنین شبی چه لحظات و دقایق سختی بود.. اما گذشت
آنقدر که حالا برایم شده یک خاطره فراموش نشدنی
این لحظه ها هم میگذرد
همان خدایی که از شرایط سخت سال گذشته نجاتت داد
همان خدایی که همه این سالها حواسش بوده
همان خدا.. هنوز هم هست
و همیشه خواهد بود
تو فقط بنویس
که اگر سال بعد زنده بودی و اگر با لبخند اینها را خواندی
حال امشبت فراموشت نشود..
و شکرگزار باشی!
گویند سنگ لعل شود در مقام صبر
آری شود، ولیک به خون جگر شود
آری شود، ولیک به خون جگر شود
- ۹۳/۱۰/۱۷