دل نوشته
دوشنبه, ۱۹ خرداد ۱۳۹۳، ۱۰:۴۵ ب.ظ
قریب به نه ماه از آخرین سفرم به مشهد میگذره
و این دلنوشته رو در راه برگشت از اون سفر نوشتم
امام رئوفم! دل هنوز هم برای شما تنگ است...
قصد داشتم ختم قرآن برایتان هدیه بیاورم..
قصد داشتم روبروی گنبدتان بایستم و زیارت جامعه کبیره بخوانم..
قصد داشتم وداعیه بخوانم و اشک بریزم..
اما خب !.. هیچ کدام از این کارها را انجام ندادم
دلم ترجیح داد بنشینم و نگاهت کنم...
دلم ترجیح داد به تو فکر کنم و آرام شوم...
دلم ترجیح داد زیارتت را مختصر بخوانم و در عوض مفصل درد دل کنم...
کوتاهی هایم را به دل نگیر آقا!
دل است دیگر...
گاهی از این بهانه ها میگیرد
فقط خدا کند راست باشد این که گفته اند: "هرچه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند"
قصد داشتم روبروی گنبدتان بایستم و زیارت جامعه کبیره بخوانم..
قصد داشتم وداعیه بخوانم و اشک بریزم..
اما خب !.. هیچ کدام از این کارها را انجام ندادم
دلم ترجیح داد بنشینم و نگاهت کنم...
دلم ترجیح داد به تو فکر کنم و آرام شوم...
دلم ترجیح داد زیارتت را مختصر بخوانم و در عوض مفصل درد دل کنم...
کوتاهی هایم را به دل نگیر آقا!
دل است دیگر...
گاهی از این بهانه ها میگیرد
فقط خدا کند راست باشد این که گفته اند: "هرچه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند"